نوروز 93
واااااااااای فروردین داره تموم میشه مامان من تازه اومده پست عیدانه بذاره!!
خاله نازنین گفته بود با شناختی که ازت دارم زود نمیایااا!!!
خوب بریم سراغ خاطرات عید امسال
شب عید ما شام طبقه پایین پیش مامان جون بودیم و به مامان جون گفتیم برای سال تحویل بیان پیش ما.
امسال سال اسبه. ولی تم سفره هفت سین ما اسب نبود!! قلب بود!!
یه سفره هفت سین قلب قلبی با مامان درست کردیم. اینم من و هفت سینمون
و من و داداش جونم (آوش در حال خرابکاریه!!
)
اینجا هم داریم هدیه هایی که مامان برامون خریده باز میکنیم.
اینم من و مامان فاطمه
بعد از سال تحویل رفتیم خونه مامان جون شیرین و بابا حاجی. اینم عکس من و زهرا و هادی و علی
روز اول که همش به مهمونی بودیم و کلی عید دیدنی رفتیم. به من که خیلی خوش گذشت. توی یکی از همین عید دیدنی ها بود که دوربین مامان خراب شد!!
و ما چند روزی بدون دوربین بودیم و عکس نگرفتیم!
خدا میدونه مامانم چقدر این چند روز غصه خورد و ناراحت بودتا بالاخره دوربین درست شد.
امسال عید مهمونای عزیزی داشتیم. خاله فاطمه اینا قرار بود از قشم بیان پیش ما و من مدام روز شماری میکردم تا بیان.
7 فروردین خاله فاطمه و عمو عباس به همراه کیان کوچولو و خاله محدثه اومدن خونمون.
کیان خیلی منو دوست داشت و منم خیلی خیلی اونو دوستش داشتم. همش دست منو میگرفت و یا کنار من مینشست.
اینم من و دوست کوچولوم.
8 فروردین با مهمونای عزیزمون رفتیم میدون نقش جهان. تا دلتون بخواد شلوغ بود و میون همه شلوغی ها و شیطنت ما سه تا بچه نمیدونم بزرگترها تونستند تفریحی بکنن یا نه!!!
ما بچه ها رفتیم ترن سواری.
اون روز مامان خانم یادش رفت دوربین بیاره و چنتا عکس با موبایل گرفتیم فقط! این یکی از عکسای من و کیان.
روز بعدش وسایل برداشتیم و رفتیم بیشه اسفرجان. پیک نیک خیلی خوبی بود به خصوص که بیشه خیلی خلوت بود و هوا هم عالی حسابی بهمون خوش گذشت.
و من و کیان کوشولو
چند روزی که خاله اینا پیش ما بودن با اینکه خیلی کوتاه بود ولی به ما خیلی خوش گذشت. صبح روزی که رفتن من خواب بودم و نشد باهاشون خداحافظی کنم. انشالا به زودی باز هم دیدارهامون تازه بشه.
امسال روز 12 فروردین ما جایی نرفتیم
13 فروردین با خانواده بابایی رفتیم باغ عمه زهرا. ولی چشمتون روز بد نبینه تا ما رسیدیم و نشستیم بارونی گرفت بیا و ببین
و ما هم مجبور شدیم همه بریم خونه عمه زهرا جونم. ناهار اونجا بودیم و کمی دور هم بودیم تا عصر
و به خاطر بدی شرایط آب و هوا!!! این تنها عکس ما از روز 13 فروردین سال 93 است.
سلام به مامان پاتمه و آویسا جون[قلب][قلب] مثل همیشه عکس ها قشنگن ولی آویسا خاله دیگه اصرار نکن جلوی موهاتو چتری کوتاه کنن! اصلا بهت نمیاد عزیزم [بازنده] البته شرمنده صریح و بی پرده گفتم [خجالت] آخه با چتری بلند خییییلی نانازتری عسلم [پلک][ماچ]
سلام به مامان پاتمه و آویسا جون[قلب][قلب] مثل همیشه عکس ها قشنگن ولی آویسا خاله دیگه اصرار نکن جلوی موهاتو چتری کوتاه کنن! اصلا بهت نمیاد عزیزم [بازنده] البته شرمنده صریح و بی پرده گفتم [خجالت] آخه با چتری بلند خییییلی نانازتری عسلم [پلک][ماچ]
سلام سال نو مبارک چقدر اویسا قیافه اش عوض شده موهاش خیلی بهش میاد ویه شکل جدید شده
چه عکسهای خوشگلی[قلب][قلب][قلب]
سلامممممم ماهم به دلیل تاخیر شما با تاخیر سال جدید رو تبریک میگیم[نیشخند]
سلام آویسا میدونستی شبیه دختر عمه ی من هستی[قلب]
سلام آویسای خوشگل و ناز من...خوبی خاله؟ چه عکسای قشنگی....چه سفره ی نازی مامان پاتمههههههههه چرا زودتر از اینا موهای جلوی آویسا رو کوتاه نکرده بودین؟؟؟ خییییییییییییلللللللللللللللییییییییییییییییی بهش اومده ماشالله[قلب] آویسا جونم...بیا جلو خاله...خاله عیدی چقدر جمع کردی؟؟[نیشخند]
فاطمه جون کجایی ؟ خوبین ؟ چراوبلاگ فرشته ها رو آپ نمی کنی ؟
مثل همیشه زیبا و دوست داشتنی[قلب]
سلام پس چرا آپ نکردید ؟ امروز اینترنت ما حالش خوبه هر چی نظر میزاریم سه سوته send میشه [چشمک]